دمدمای غروب بود، الیگودرز بودم و برای انجام یه پروژهای باید میرفتم یه منطقهای خارج از شهر. راننده توضیح داد که جادهای که قراره ازش عبور کنیم، یه جاده خاکی و بدمسیره؛ فکر کردم با این حرفا حتمن میخواد نرخ کرایه رو ببره بالا؛ آدم سرحالی بود و یه پیکان دربوداغون داشت؛ گفت سه ساعت طول میکشه که برسیم. سر یه مبلغی توافق کرديم، مشخصات ماشین و راننده رو برای چند نفر پیامک کردم و راه افتاديم.
دوربین و لپتاپ رو گذاشته بودم صندلی عقب و خود
من دوست ندارم توی غذاخوری بشینم. از پنجره به کلاغهای کنار جوب نگاه میکنم که انگار دنبال غذا میگردن و فکر میکنم که بیشتر از همه دوست دارم سه تا کلرودیازپوکساید رو بذارم لای یه دستمال کاغذی تمیز، با پشت قاشق چایخوری روی دستمال کاغذی رو فشار بدم قرصها پودر بشن، بریزمشون توی چای و سر بکشم و توی بزرگمهر و فلسطین پیادهروی کنم و به همه لبخند بزنم. چه رنگِ سبزِ قشنگ و عجیبی داره کلرودیازپوکساید، مخصوصن با پسزمینه سفید دستمالکاغذی، شبی
شعر : رضا کاظمی #اردبیلی
#محاوره ای
#داریخمیشام
بیر اُوت سالیب دور اورَگَه
آلیش لانیب یانیر اورَک
بَتَر وضع دَه دارخمیشام
سوگیلیم نَن اوتور فَلَک
چَتین دی اون سوز یاشاماغ
بو دُنیادا مَنَه فَلَک
ایستِییرَم بو حالیم نان
بیراز یازام سَنَه فَلَک
یامان حال دا کِچیر گونوم
خوش گونَه حسرتدی اوزوم
الهی دای یورولموشام
دای قوتاریب من دَه دوزوم
اویاق قالیب آغلِییرام
ه
شعر : رضا کاظمی #اردبیلی
#محاوره ای
#گورَسَن
گورَسَن سَن ده مَنیم تَک
مَنی هی یادَه سالارسان
مَن کيمين سَندَه هَر آخشام
اوتلانیب تامام یانارسان
گورَسَن سَنین ده مَن تَک
گوزلَرین گون دَه قان آغلار
دَردو غم یئرین سالیب هی
اورَگوی هَر گئجه داغلار
گورَسَن سَن دَه مَنیم تَک
عشق فَراقیندا یانارسان
خاطیراتدا چالیخلانیب
نَفَسوی چَتین آلارسان
گورَسَن سَنین ده مَن
درباره این سایت